ادامه بخش دوم:
1- زید بن موسی بن جعفر: شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا روایاتی را در مورد زید می آورد که یکی از این ها این روایت است: هنگامى که زید بن موسى برادر حضرت رضا علیه السّلام- که بسال 199 در بصره شورش کرده بود و خانههاى بنى عبّاس را آتش زده و خراب کرده بود و بدین سبب او را زید النار میخواندند- دستگیر شد، نزد مأمونش آوردند، مأمون به او گفت: اى زید در بصره خروج میکنى و بجاى اینکه بخانههاى دشمنانمان (بنى امیه، ثقیف، و غنىّ، و باهلة، و آل زیاد) آغاز کنى به خانههاى پسر عموهایت اولاد عبّاس شروع مینمایى و آنها را بآتش میکشى؟! زید که قریحهاى شوخ داشت گفت: اشتباه کردم از هر جهت یا امیر المؤمنین، اگر باز گردم این بار به آنها میپردازم، مأمون را خنده گرفت و او را نزد برادرش حضرت رضا علیه السّلام روانه کرده و پیام فرستاد که او را بخاطر شما بخشیدم، و چون او را نزد حضرت آوردند وى او را ملامت کرد و سرزنش نمود و گفت: تو آزادى هر کجا که خواهى برو و سوگند یاد نمود که با او تا زنده است سخن نگوید[1]
2- احمد بن موسی بن جعفر: شیخ مفید درباره او می گوید: ... کان کریما، جلیلا، ورعا امام کاظم او را بسیار دوست می داشت و همیشه او را مقدم می داشت امام باغ معروف خود به نام یسیره را به او بخشید. احمد بن موسی در طول زندگی خود 1000بنده را آزاد کرد[2]
ظاهرا احمد بن موسی همان شاه چراغ است که در شیراز مدفون می باشد
3- اسماعیل بن موسی بن جعفر: ایشان ساکن مصر شده و فرزندان ایشان هم در همان جا متولد شده اند نجاشی 12کتاب از او در باب فقه نقل می کند[3] کشی می گوید امام او را مامور کرد تا بر بدن صفوان بن جمال از اصحاب اجماع شیعه نماز بخواند[4]
4- ابراهیم بن موسی بن جعفر: او در قیام ابوالسرایا شرکت داشته و از طرف او فرماندار یمن شده است شیخ مفید در وصف او می نویسد: از فرزندان آن حضرت ابراهیم بن موسى است که مردى شجاع و کریم بود و در زمان مأمون از طرف محمد بن زید بن على بن الحسین علیه السّلام فرماندار یمن شد و محمد بن زید کسى است که در زمان مأمون خروج کرد و ابو السرایا نیز در کوفه با او بیعت کرد و کوفه را فتح کرد و مدتى در آنجا بماند تا آنکه ابو السرایا در جنگ با بنى عباس کشته شد و کار محمد بن زید پراکنده گشت و براى ابراهیم بن موسى از مأمون امان گرفتند و او بآن جناب امان داده (ابراهیم ببغداد آمد و در آنجا بود تا از دنیا رفت).[5]
مرحوم صدوق روایتی در عیون اخبار الرضا دارد که نشان می دهد که او در ابتدا از جمله کسانی بود که قائل به زنده بودن امام کاظم بوده(واقفیه) و سپس برگشته و قائل به امامت امام رضا شده است: بکر بن صالح گوید: «به ابراهیم پسر امام کاظم علیه السّلام گفتم: در باره پدر خود چه مىگویى؟ گفت: او زنده است. گفتم: در باره برادرت ابو الحسن (یعنى حضرت رضا)- علیه السّلام- چه مىگوئى؟ گفت: مورد اطمینان و راستگو است. گفتم: او معتقد است که پدرت وفات کرده است؟ گفت: او بهتر مىداند چه مىگوید، من گفتهام را تکرار کردم، او هم همین جواب را تکرار کرد. گفتم: آیا پدرت کسى را وصیّ قرار داده است؟ گفت: بله، گفتم: چه کسى را؟ گفت: پنج نفر از ما را و علیّ را بر ما مقدّم فرموده».[6]
5- اسحاق بن موسی بن جعفر: شیخ طوسی و جناب برقی در رجال خود ایشان را از اصحاب امام کاظم می دانند و مرحوم کلینی هم در کتاب کافی تعداد محدودی روایت از ایشان دارند[7]
و سایر فرزندان امام کاظم از جمله حسن، حسین، حمزه و... که نام آن ها در کتبی که در بالا ذکر شد آمده و ما به دلیل اختصار از توضیح درباره آنها چشم پوشی می کنیم. از تحقیقات جدیدی که در این زمینه مفصل به توضیح درباره فرزندان امام پرداخته جناب باقر شریف قرشی است که در کتاب حیات الامام موسی بن جعفر مفصلا اطلاعات خوبی را درباره آن ها جمع آوری کرده است که ما خواننده گان عزیز را به آن کتاب ارجاع می دهیم